۱۳۸۵ مهر ۱۵, شنبه

پاتوق


بالاخره کار این جلد هم تموم شد و
توکل به خدا دادیم به ازمابهترون
از دیروز می‌خواستم چیزی‌رو بگم که موقع مناسب برای نوشتن می‌خواست .

این‌که شماها که میایید اینجا و من‌رو محرم می‌دونید تک به تک‌تون نوعی نور یا امید ، حتی می‌تونم بگم عشق‌رو وارد زندگیم می‌کنید
به‌قول عمو کوچیکه آزاده اینا و خوده آزاده
اینجا یه‌جور کلاب یا پاتوقه که همه دنبال عشق می‌گردن و موج این‌جا هم از عشق شده

از شادی‌ها و غم‌ها برای هم میگیم و هم فکری می‌کنیم . الهی شکر
خیلی‌وقت‌ها می‌خوام حرف‌های جدی‌تر بزنم
یاد شماها که می‌افتم ناخودآگاه عشقم می‌گیره
این مثل معجزه است
چی می‌تونه در این دنیای مجازی نت به من انقدر عشق بده
؟
البته یک ایمیل عشقولانه هم بد نیست
ما که بخیل نیستیم ، هر کی هر چی دوست داره بنویسه

۴ نظر:

  1. :pمنم که اینجا کلی صاب منصب...
    تا الان بیشتر من و خاله و عمو کوچیکه بودیم...الان میشه با ققنوس و بردیا و رزی و نار گل و بقیه هم به قول معروف سلام علیک کرد و و یه روزی هم شاید دوستای خوب بشیم...اما اینو مطمئنم که همه چی اینجا پره عشقه و درس زندگی کردن و نفس کشیدن....حتی اگه کدورت باشه و بی جنبگی اینقده هممون بزرگیم که با خوبی تموم میشه...خاله باید بهت نوبل هم داد ...به خاطر همین کلوپ...:-*
    من خیلی دوستت دارم:)

    پاسخحذف
  2. سلام و خسته نباشید بانو
    خوشحالم از اینکه احساس تنهایی نمی کنی و توانستی بالاخره به هر شکل از صدقه سر آزاده بانو اسم ما را بر زبان آوردی
    اصلا به کتابت فکر نمی کردم چون مطمئن بودم خود تو جای همه دنیا در فکری و کار به موقع روی میز خواهد بود
    این نیرویی هم که اینجا از ما می گیری و ما از تو می گیریم مثل آن است که جمیعا دنبال کتاب هستیم و در آن نقش داشته ایم . به هر حال شما گلی را از همین دختر و پسرهای مهربونی دارید که همیشه در همه حال مشوقت بوده و هستند
    اینجا بلاگ نیست
    کلاب خانه دوست است

    پاسخحذف
  3. تصمیم دارم حال که تبدیل به جمع شدیم خودم را معرفی کنم . تا بیشتر احساس آشنایی داشته باشیم
    چهل و سه سال دارم ، زمینه حرفه ای وارد کننده قطعات صنعتی . دو فرزند دارم که از من جدا زندگی می کنند و ایران نیستند . ساکن تهران و مشتاق هنر و از دوستان قدیمی شبزده بانو کم لطف
    معرفی من هیچ الزامی برای معرفی دیگران نیست . من رسم بزرگتری به جای آوردم

    پاسخحذف
  4. وای سلام عمو کوچیکه!
    چقدر خوشبختم از اشنایی!
    اما رسم معرفی فکر کنم اول گفتن اسم باشه.....من هی دلم میخواست بپرسم اما روم نمیشد...
    به هر حال من خوشحالم

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...