۱۳۸۶ فروردین ۳۱, جمعه

قبله‌ي گربه‌هاي عالم

از دفتر خاطرات يوميه‌ي ببري خان

■ شنبه اول ايلول
و ما كه ببري خان، عزيزكرده‌ي سلطان صاحبقران و خود سلطان و خاقان گربه‌هاي ممالك محروسه و قبله‌ي عالم گربه‌سانان باشيم، اراده فرموديم خاطرات يوميه‌ي خود را مثال شاه عظيم‌الشأن‌مان به مصداق «كلام الملوك، ملوك الكلام» به رشته‌ي تحرير درآوريم. باشد كه عبرتي براي گربه‌سانان آتيه بوده و اين دستخط هماميوني در مصحف ايام يادگار بماند.

■ يكشنبه دويم ايلول
«پنجول‌السلطنه» وزير جنگ آمده راپرت مي‌دهد: يك عده از گربه‌هاي قشون انگليس از مطبخ اردو به اندروني تجاوز كرده و اسباب صدمه و زحمت شده‌‌اند. فوج گربه‌هاي اندروني هم غيرتي شده، آرايش جنگي به خود گرفته، دم بالا گرفته، مو سيخ كرده، به آنها حمله‌ور شده و اجمعين را دستگير كرده به محبس برده‌اند. آنها نيز تضرع نموده كه ما زياده تجاوز ننموده و كم نموده‌ايم.
«پشمك الممالك» صدراعظم ما مي‌گويد: رهايشان كنيد اين گربه‌هاي نازنين را، قدم‌شان روي چشم. علي‌اي‌حال شايد به قصد ضيافت آمده‌اند، ميزبان چرا بي‌مهري كند؟
لهذا ما نيز مهرورزانه فرموديم آنها را خلعت داده، آزاد كرده و با اكرام تمام با دهل و سرنا راهي نمايند كه در فرنگستان نگويند گربه‌هاي ايراني بي چشم و رو هستند.
البته به نظرمان اين پشمك‌الممالك با گربه فراماسون‌هاي حوالي لندن سر و سري دارد. خفيه‌نويسان راپرت داده‌اند ملكه گربه‌هاي انگليس به او لقب Sir Cat Pashmak داده‌ و با مشاراليه مصاحفه و معانقه دارد. خوب مي‌دانيم اين پشمك‌الممالك، گربه‌ي دنبه ديده‌اي است و پدرگربه‌سوخته از ما مخفي مي‌كند.

■ دوشنبه سيم ايلول
«ملوس‌السلطان» وليعهدمان آمده با يك فقره عكس مضحك قلمي از يك گربه و موش كه در فتوگراف‌خانه فرنگي‌ها انداخته‌اند، مي‌گويد: اعليحضرتا، اين فرنگي‌ها به ما اهانت نموده، يك فقره سينماتوگراف وهن‌آميز ساخته مسما به «تام و جري» و در آن هر چه نسبت دست و پا چلفتگي و سبك‌عقلي بوده به طايفه‌ي گربه‌ها داده و موش‌ها را زيرك و عاقل شمايل كرده و آبرو برايمان نگذاشته‌اند.
به «خرناس‌الدوله» وزير خارجه‌مان مي‌فرماييم به تلافي اين فعل، كلهم وزيرمختاران گربه‌هاي ممالك فرنگ را احضار كنند هر روز جبراً و قهراً برايشان موش و گربه عبيد زاكاني بخوانند.

■ سه شنبه چهارم ايلول
ما يك غلطي كرديم در يكي از سفرهاي عتبات كه به اتفاق شاه رفته بوديم با گربه‌اي آنجا آشنائيت يافتيم كه شيرين‌كاري خوب مي‌كرد. از هر طرف كه مي‌انداختنش پايين، چهار دست و پا بر خاك فرود مي‌آمد قرمساق. اسمش «گربه‌ي مرتضي علي» بود. حالا از عتبات راهي شده آمده طهران، كانهوا سريش به ما چسبيده و هر روز با طايفه و فرقه‌اي سرگردان است. يك روز با گربه‌هاي سفارت روس يك روز با گربه‌هاي سفارت انگليس يك روز با گربه‌هاي اندروني و هر روز به رنگي در مي‌آيد. از هرات تا پطرزبورغ به شكلي در مي‌آيد و ابن‌الوقتي است كه دومي ندارد. انتظار دارد بلديه‌ي گربه‌هاي طهران را به او بدهيم.

■ چهارشنبه پنجم ايلول
«مخمل‌الشعرا» دولا دولا به پابوس آمد شعري به حضورمان پيشكش كند: حضور اعليضرت هماميوني، السطان بن سلطان بن سلطان و الپلنگ بن پلنگ بن پلنگ، اعليحضرت ببري‌خان ببر نشان و موش شكار كه از صلابت پنجول پر كرّ و فرّش نصرت و ظفر ريخته و به خرناس رعدآسايش سگان ملعون گريخته، معروض مي‌دارد كه اين حقير كشف‌الابياتي كرده‌ام در شعرهاي حافظ كه جسارتاً پيشکش آستان ميوکانه مي‌گردد.
بعد مي‌گويد حافظ شعري در وصف ما گربه‌ها دارد بدين مضمون:
«گربه هر موي، سري بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم»
و مي‌گويد حافظ آنجا منظورش گُربه بوده و پس از اظهار چاكري فراوان عرض مي‌كند كه بابت اين كشف صله‌اي مرحمت فرمائيم. داديم پدرگربه‌سوخته‌ي فلان فلانش را بابت اين كشف احمقانه فلك كردند و سبيلش را به مقراض بريدند كه ديگر روي ديوار نتواند تعادلش را حفظ نمايد چه رسد به شعر گفتن. مردك قلتبان برايمان كشف‌الابيات كرده است.

■ پنج‌شنبه ششم ايلول
اين «پيشيك افندي» شارژدافر گربه‌هاي عثماني كه از اوان قطع ارتباط ما با سگ‌هاي دارالخلافه، رابط مخصوص ممالك ما با آنها شده آمده عرض مي‌كند اين سگ‌هاي كوپك اوغلي، پيك فرستاده و تهديد و خط و نشان به ما كه هيچ گربه‌اي حق نداشته منبعد از پشت ديوار كاخ جلوتر رفته و گرنه به قواي قهريه جواب خواهيم داد. «خپل التجار» عرض مي‌كند: ما را تحريم كرده‌ا‌ند و ما نيز بايد منبعد گوشت ماهي و ديگر اقلام را براي گربه‌هاي اندروني گران‌تر كنيم.
اين گربه‌هاي تاجر ما هم به حقيقت قرمساق هستند و در خبث طينت و پدرسوختگي مانند ندارند. هر وقت سگ‌ها تحريم‌مان مي‌كنند و صعوبتي به عوام گربه‌ها مي‌آيد همه چيز را به جاي ارزان‌تر شدن و مساعدت به ضعفاي مملكت، گران‌تر مي‌كنند و بيش از سگان ملعون به حال عوام گربه‌ها صدمه مي‌رسانند. ما كه سلطان گربه‌هاي عالم باشيم از اين فعل آنان شرم داريم اما چه كنيم كه اختيار خزانه با آنهاست.

■ جمعه هفتم ايلول
امروز پنجول تيز كرده به اتفاق پيشولي بانو و ميوميوبانو و ساير گربه‌‌بانوهاي اندروني و خدم و حشم راهي شديم شكار موش. نفوس موش‌هاي اندروني و مطبخ و انبار به دليل كثرت نفوس گربه‌ها قلت يافته و لاجرم اراده فرموديم برويم در معابر دارالخلافه طهران اين موش‌هاي بدذات را با پنجول هماميوني‌مان شكار كنيم.
دفعتاً از يكي از مجاري، موش گردن كلفت قلچماقي به قاعده‌ي يك بزغاله از آبريزگاه‌ بيرون آمده سر معبري ايستاده به سرانگشت مشغول چرخاندن تسبيح بود و هيبتش زهره‌ي پلنگ مي‌برد. به احتياط و به اتفاق سايرين جلو رفته و با شوكت شاهانه مو سيخ كرده و غرش ببرآساي ميوكانه‌مان را سرش كشيديم. موش پدرسوخته همان‌جور ايستاده تكان نخورده چشم ريز كرده گفت:
- پيشته بينيم بابا!
ما نيز به خاطر هيبتش دل‌مان به رحم آمده او را مورد عفو قرار داده با دمي آويزان ميان پاي‌مان به اندروني بازگشتيم. والله كه هيچ لفظي همچون دشنام «پيشته» نزد ما گربه‌ها قبيح نباشد.

○ توضيح تاريخي – زيست‌شناختي!
توضيح اين كه «ببري خان» گربه‌ي مشهور ناصرالدين شاه به غلط «خان» شده و ظاهراً گربه‌اي ماده بوده است! اين مطلب هم در مورد ببري‌خان به عنوان گربه‌اي نر، فقط فانتزي است.

نگاه طنز ناصر خالديان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...