۱۳۸۶ فروردین ۲۵, شنبه

منه مهم


ترافیک سنگین، همه خودخواه. بی‌ربط یا بوق می‌زنند یا به‌هم فحش میدن. مشکل از خودخواهی احمقانهء انسانی آب می‌خوره. ما فقط می‌تونیم خودمون رو ببینیم. برای همین وقت درد و رنج فکر می‌کنیم دنیا به آخر رسیده و یا خدا مرده

مورچه زیر درخت خواب بود یه قطره بارون چکید روی سرش. وحشتزده شروع به فریاد کرد، دنیا رو آب برد، دنیا رو آب برد
طبل هم بر همین اساس صدایی عظیم داره. اون قدیم‌ها که تازه راننده بودم و می‌خواستم پوز این اولاد ذکور آدم رو بزنم
لایی می‌کشیدم‌ها. لایی! کافی بود یکی بهم راه نده یا پشت سرم هی بوق بزنه و راه بخواد
وای نگم چی می‌شد باعث سربلندی است
خودم رو خیلی مهم فرض می‌کردم. به‌جای دیگران فکر نمی‌کردم و چه بسا کسی جز خودم رو نمی‌دیدم. حالا که فهمیدم هیچی نیستم. هم راه می‌دم. هم آهسته می‌رم هم از کسانی که بی ربط پشت سرم بوق می‌زنند. با دو دست چسبیده بهم معذرت می‌خوام
ما حق نداریم با خودخواهی امنیت جامعه را به خطر بندازیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...