۱۳۸۶ فروردین ۲۵, شنبه

باران تلخ



چه می‌کنه، این آسمون تهران که ، اساسی دونفرهء عاشق کشه
از عصر که ابری خالی بود، دلم هوای هندوستان کرد تا حالا که دیگه دچار کمبود انواع ویتامین شدم. فکر کن رعد و برق بزنه و تو تنها نباشی! نه اینکه‌ ازش نترسی
بلکه
به این واسطه دوباره می‌فهمی هستی، دوست‌داشتنی و عزیزی آنقدر که آغوش او امن تو باشد
ضربان قلبی رو می‌شنوی که از فکر تو تند تر می‌شه و تو از ذوق خون به رگهایت هجوم می‌آورد. دوباره به‌یاد خواهی آورد، زن هستی. زنی زنده و پویا
زنی نزدیکی‌های خدا
از اینها گذشته. فکر کن این پدر گرامی و خانم والده محترم حوا، اولین باری که شاهد رعد و برق و خشم طبیعت بودن، به چه حسی دچار شدن؟
اون‌ها که بابت این سیب کوفتی نکبت، دربدر و آواره شده بودن. این‌بار به چه جرم قرار شد مورد غضب الهی قرار بگیرند؟ حتما پدر جان آدم زیر گوش حوا زمزمه کرده که
عجب غلطی کردیم، آدم شدیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...