۱۳۸۶ اردیبهشت ۳, دوشنبه

منو ...؟



وقتی میری روی نرو کائنات، اونم می‌ذاره تو کاسه آدم. اول چیزی که میگم تجسم کن. اینجا در حال حاضر تاچشم کار می‌کنه تاریکی است که البته اگه هوا روشن باشه همه‌اش دارو درخته
شب و تاریکی جنگل رو داشته باش و اول هفته که جماعت تهرانی دنبال یه قرون دوزار سروکله هم می‌زنن و کسی ول نمی‌کنه بیاد شمال. مگه خرسندی، چون من. که روی کمکش هیچ حسابی نمی‌شه کرد.

فاصله من تا نگهبانی نزدیک یک کیلومتره و قسمت مهیجش اینجاست که، از ساعت نه‌شب، برق همهء محل رفته و من با تمام باورهای موروثی خوان‌ماتیوس سر خودم رو گول می‌مالم که، این قسم بی‌بدن که، بقول رفقا « با طایفه نثوان کاری ندارن » چون هر دو مونث هستیم و اونها« دنبال جنس ذکور= انرژی مذکر» هستند. الله و اکبر ببین اینام دچار کمبود جنس شدن
. که امشب رو زدن به کاهدون. جک جونور هم که از نرده و حفاظ رد نمی‌شه. تازه باید بیاد طبقه دوم. موجود دوپا هم از این قسم خارج نیست. می‌مونه فک و فامیل کارلوس
خدایا این مشکل خانمان‌سوز کمبود مرد را حل بفرما
آقایان گرام لطفا از فردا بل نگیرید که خانم‌ها و بلانسبت با طایفهء جن و پری خویش و قومند؛ که سخت آزرده خاطرمی‌شم
یک صدایی بین صدای گرگ و شغال و اینا میاد یه جور صدای نیمه انسانی! شایدم یه‌کمی مشمئز کننده و چندش آور. مثل صدای ممتد و زجه‌گونهء زنی است از ماوراء
وای!! دارم بدتر قالب تهی می‌کنم
شدم مثل، بچه‌ام گلی. خودم می‌گم، خودم هم می‌ترسم. بسکه برای این جماعت میتینگ دادم که: باورتون رو درست کنید؛ بعد می‌بینید جهان جایی برای خرافه و پلیدی نداره
غلط نکنم صبح باید برم تهرون؟! از قرار جمیع سوتی‌های قدیم داره یک‌جا حساب می‌شه. باطری خیلی جون نداره. منم که از خوف نمی‌تونم بخوابم. ولی باید کمی خاموشش کنم برای سری بعد
چند دقیقه است یه سایه اومده پشت پنجره و جم نمی‌خوره. باور کن! اگه پایین بودم حتی می‌تونست یه آدم باشه. ولی اینجا بین زمین و آسمونه! چی می‌تونه باشه؟ من‌که خودم شب‌کور و همه جا هم تاریک. فقط این کم بود. دعا کن زودتر این جناب بابا برقی بیاد. وگرنه فردا، عروسی ورثه مهربونم می‌شه
باید بساطم و جمع کنم برم یه اتاق دیگه. تا اصلاع ثانوی، اگه برنگشتم. حلالم کنید



۳ نظر:

  1. خاله باطری که داری البته...
    وای که چقد ادما اینجا به من لطف دارن و فکر منن...
    دیدی خاله؟
    سفارش منو بهت میکنن؟؟؟
    بعدشم..اینقده دلم میخواست من الان جای شما بودم......!!!!!

    پاسخحذف
  2. برمیگردی خاله....
    ترس نداره که...
    بعدشم...
    اخه من از دست شما چیکار کنم؟؟
    اونجا رفتی چیکار وقتی میترسی؟؟؟؟

    پاسخحذف
  3. من دعا میکنم همش برات.....الان هم یه عالمه فرشته یه محافظ برات فرستادم که تنها نباشی!!!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...