صیحها شاکی بیدار میشم که، وای یک روز تکراری و تنهای دیگه
نزدیک غروب کاملا در امروزم و دارم زندگی میکنم
شب که میشه یادم میافته یک روز دیگه هم تنها و یکنواخت رو به اتمامه
نزدیک صبح پلکم از خواب میسوزه و همچنان چشم انتظار حضرت جبرئیل و معجز عشق نشستم که امروزم بیهوده تمام نشه
مثل اول هفته
شنبه میره برای اینکه، خودم رو برای باقی هفته آماده کنم
دوشنبه فهمیدم چکارهام
پنجشنبه شاکیام که هفته تمام شد و هنوز تنها موندم
کاشکی همیشه وسط هفته بود
نزدیک غروب کاملا در امروزم و دارم زندگی میکنم
شب که میشه یادم میافته یک روز دیگه هم تنها و یکنواخت رو به اتمامه
نزدیک صبح پلکم از خواب میسوزه و همچنان چشم انتظار حضرت جبرئیل و معجز عشق نشستم که امروزم بیهوده تمام نشه
مثل اول هفته
شنبه میره برای اینکه، خودم رو برای باقی هفته آماده کنم
دوشنبه فهمیدم چکارهام
پنجشنبه شاکیام که هفته تمام شد و هنوز تنها موندم
کاشکی همیشه وسط هفته بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر