یهجفت ماهی قرمز برخلاف هرسال از شب عید هنوز اینجا هستند. یکیش دمخوره داره که بیماری شایع ماهیهای آکواریمی است. از اون یکی جداکردم و هر یک در ظرفی مجزا انتظار روزی را میکشند که یکی حالش رو پیدا کنه و این زبون بستهها رو به حوض بندازه
اما ناخودآگاه توجهم بهشون جلب شده
اونکه مریضه، انگار میدونه وقتش کمه و دایم تو این یهذره جا دور خودش میچرخه. گاهی حس میکنم به زمان تجربهاش سرعت داده و با ولع بیشتر مصرفش میکنه
اون یکی که یه ناقصالخلقه مادرزاده و یک چشمش تلسکوپی است و باعث شده حفظ تعادلش درآب کمی مشکل باشه. از وقتی جفتش مرد. همهاش میره پایین و چرت میزنه
با وجود نقص اگه دلش بخواد مثل فرفره تنگ رو دور میزنه. اما اونموقع جفتش زنده بود. همین فردا میفرستمش بره. از قرار اینجا چیزی جفت نمیمونه؟
اما ناخودآگاه توجهم بهشون جلب شده
اونکه مریضه، انگار میدونه وقتش کمه و دایم تو این یهذره جا دور خودش میچرخه. گاهی حس میکنم به زمان تجربهاش سرعت داده و با ولع بیشتر مصرفش میکنه
اون یکی که یه ناقصالخلقه مادرزاده و یک چشمش تلسکوپی است و باعث شده حفظ تعادلش درآب کمی مشکل باشه. از وقتی جفتش مرد. همهاش میره پایین و چرت میزنه
با وجود نقص اگه دلش بخواد مثل فرفره تنگ رو دور میزنه. اما اونموقع جفتش زنده بود. همین فردا میفرستمش بره. از قرار اینجا چیزی جفت نمیمونه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر