۱۳۸۶ اردیبهشت ۷, جمعه

برهنه



به خاطرات پشت سر نگاه می‌کنم.
اغلب شاهکاری در نوع خود بی‌نظیر.
شاید با توانایی بالایی در خلق شاهکارهای بی‌همتا
شاکی می‌شم
لجم می‌گیره
همه‌اش تقصیره یکی بوده.
بعد از حرص کوسنی که محکم بغل کردم پرت می‌کنم و صاف میره روی تیردروازه تی‌وی

بیشتر از همه از خودم لجم می‌گیره، خنده‌ام می‌گیره.
به اینکه چه احمقی بودم؟

متوجه می‌شم اصل فاحعه رو خودم خلق کردم
گریبانم رو که نمی‌تونم بگیرم؟
محبور می‌شم خودم را ببخشم چون پذیرفتم اون موجود در آن تاریخچه بود چون من به او اجازه ورود و ماندگاری داده بودم.
وقتی خودم احمقم توقع نباید داشت این‌چیزها پیش نیاد

همه دنبال یه چیزی هستند.
اونم دنبال چیزش بود دیگه

همونطور که من با هر ژانگولر بازی مشغول همین کار بودم
دیگه محبورم اون و کل ماجرا را ببخشم و بی‌خیالش بشم

۳ نظر:

  1. فراموشیش سخته ، سخته باور کنی همیشه تو زندگیت یکی به غیر از خودت نقش داشته دلت برای خودت می سوزه از اولش تو زندگیت یکی نقش داشته پدرت مادرت عشقت برای تو بچه هات و برای من دوستهام و من ... همیشه اونا مقصر نبودن اما تحت تأثیر قرارمون دادن ولی خوب اینروزا همش به خودم می گم گور پدرشون اصلا گور پدر پدربزرگه خودم اوله همه بعدش گور پدره همه ... زدم به بی خیالی

    پاسخحذف
  2. نه عزیزم اشتباه متوجه شدی
    تو درست همون کاری را کردی که منظور من بود
    ما احتیاج داریم همه چیز را بندازیم گردن یکی بیرون از خودمون. اگه باور کنیم اینهمه خطرناکیم. امنیت جهانمون از بین میره
    جهنم
    بذار دیگران مقصر باشند
    منم فکر می‌کردم
    اما مچ خودم و گرفتم
    وقتی همه چیز خوبه ما کردیم
    سه مال باقی؟
    اجداد من که هیچی همین بانو والده خیلی کارها کردن که به من مربوط نیست و نمی‌کنم
    به من چه؟ من اومدم خودم رو تجربه کنم. اونها دارن خودشون رو تجربه می‌کنند کافی است

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...