
کتاب رو باز کردم گفت:
ما در زیر درختان آن ، نهرها و جویهای روان قرار دادهایم!
همین موقع قرقاوله بال زد و با اون هیکل موقر فرود اومد وسط حیاط
کپ کردم! کپ.
یه چیز میگم یه چیز میشنوی.
همزمان صدای اذان محل از مسجد چلک بلند شد.
دور و برم رو نگاه کردم شاید اتفاقی یکی رو ببینم که هاله نور دور سرش باشه ؟
وقتی اعراب به ایران حمله میکنند.
با شروع زمستون پشت مرزهای ایران میمونند. با رسیدن بهار و ورود به ایران با دیدن منطقه سرسبز ارومیه، سجده کردند و به خاک افتادن
بدبختها فکر کردند رسیدن به بهشت.
مثل حالا که شک کردم، واقعا از تهران خارج شدم؟
اینکه اینجام و کسی حتی متوجه نبودنم نشده، ممکنه خلق الله دنبال مراسم سوگواری و اینا باشند و من اومدم بهشت؟
یه کامیون غول پیکر ازم سبقت گرفت.
نکنه باز دوباره کامیون لهم و کرد و حالیم نیست؟
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی خاله!!!
پاسخحذفتو رو خدا منو نترسون....
چیکار میکنی تو؟؟؟