۱۳۸۶ فروردین ۱۶, پنجشنبه

آزادی بخشش


دل‌شکسته و مایوس از هرچه عشق. شاید حتی اعتمادش را از دست داده؟
دختر جوانی که به چیزی به‌قدر عشق نیاز نداره. 

حتی اگر با فرسنگ‌ها فاصله باشه. چند شب پیش خبر شکستش را بهم داد.
امروز می‌گفت دیگه به کسی اعتماد نمی‌کنم. اما
فکر ‌کردی، یکی رو خیلی می‌خواهی. بعد می‌خواستی که باشه.

حتی اگر خیلی دور خیلی نزدیک؛ به‌خاطر احساست باورش کنی و بهش هر روز سخت تر دل بستی. 
معلوم نیست حقیقتا طرف کجای احساس بود؟
عزیزم تو از هر لحظه بودنش حتی دور لذت بردی.

از حضور یادش در خاطرت حتی خیلی دور، راضی بودی
چشم باز می‌کردی، برای سلام دادن به صبح انگیزه داشتی.

خالیه فکرت رو پر کرده بود. 
و هر چیز دیگری که بود
به پاس تمام لحظات رضایت، او و خودت را ببخش.

او را چون، دروغ گفته و فریبت داده. 
و خودت رو که اجازه فریب را به او داده بودی. 
بود، تو خواستی که باشه؟
پس اول خودت بعد او را ببخش.

اجازه بده خیر و نور وارد مسیرت بشه.
یادت باشه، با نگهداشتن حس منفی، فقط از کائنات منفی به طرفت می‌آد. 
تجربه‌اش را بردار.
داستان را به هستی بفرست ویادت باشه
ما هم گاه نیاز به بخشش داریم. 

شاید حتی برابر خدا؟
جا برای انتظار بخشیده شدن باز بذار
بپذیر ما اراده می‌کنیم هر چیزی بشه
کائنات ظرف خالی نمی‌شناسه. 

مطمئن باش این ظرف خیلی زود دوباره پر می‌شه. 
تا این نره، اون نمیاد

۱ نظر:

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...