اما بعد به هر طریق خواستیم دو دوتا را چهارتا کنیم راه نداد. خدا با اینهمه افه و کلاس. بهجای حل مشکل من بشینه زار بزنه؟ واغیرتا
اما بعد خودم رو قانع کردم که خود خدا هم بخواد اصلا بشو نیست. چند حالت که بیشتر نیست؟
یا باید از وسط آسمون فرود بیاد که من از تر پس افتادم
اگه بیاد و دربزنه، من از این بالا گلدان را که انداختم سرش هیچ. قبلش زنگ زده بودم نگهبانی
شایدم اگه همه چیز بی جنجال شروع بشه، من ذوق مرگ شم؟
فکر کردی؟
مثل این طفلی امام زمان که برای همین جرات نمیکنه بیاد. به هر کی بگه کیه
یا سر از اوین در میاره یا تیمارستان . خوبه اگه من عقلم نمیرسه ، خدا خودش حواسش به همه چیز هست. بعد هم که میشه صبح. انقدر چک برگشتی و زن از شوهر کتک خورده میریزه سرش که تصمیم میگیره منو تو هچل نندازه
واقعا که چه مهربانی ربی؟
ولی اینها درد منو دوا نمیکنه. دچار کمبود محبت شدم. یک ضربانی زیر گوشت که ریتم پلیدی نداشته باشه
خاله!!!
پاسخحذفبیخود دنبالش نگرد....
که وقتی پیداش کنی...گیرش میکنی و اگه هم گیرش کنی مطمئنا یه روز میشه جهنم و بد جوری هم جییییز هست....
میسوزونه وحشتنااااااااااااااااک...