۱۳۸۶ فروردین ۱۸, شنبه

سلمان خان جون گلی




بازم دم این دوست پسره گلی، سلمان خان گرم. دیدی؟
یه‌وقتی با مسیر چیزی که اصلا برنامه‌ات نبود چنان می‌ری که اصل و فرع کار از یادت میره. حتی
ممکنه موضوع مسخره باشه. اما اون لحظه دوای درد تو فقط اونه
بین پاشدن و موندن دو به شک بودم که گرفتار ، جلوهء عشق و شدم هووی گلی. نشستم و دل دادم به سلمان خان. البته با احازه گلی
فکر کن یه عمر هر چی بدبختی کشیدیم از تصدق این خواب و خیال‌های هندی بود. غلط نکنم با مخ افتادم تو هچل سلمان خان و تا ته فیلم نشستم. آخرش لپم درد گرفته بود. هی نیشم بزور باز شده بود و از قرار گیر کرده. چون یادم نمیاد خیلی اهل خنده اونم از نوع تبسم سیندرلا گونه بوده باشم
به هر حال هر چی که بود کلی موج رادیو رو چرخوند و طول موجم عوض شد فکر کنم افتادم رو یک کانال راک موزیک. فقط خدا کنه کانال به مستر بین مربوط نباشه
شاید،
باز فردا زندگی زیبا باشه و من از خدا راضی؟ شایدم این وسطا خدا دزدانه نگاهم کرده؟
شایدم هیچی نباشه؟
شاید حتی فردا بیدار نشم؟
فکر کن به چی اعتبار هست و ما دل به فردا خوش کردیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...