میخوام بخوابم. از بیخوابی هم رو به موتم. اما خوابم نمیبره
گفتم بگم، نشینید همه جا بگید فلانی از ترس عزرائیل قالب تهی کرده؟ میترسم آخر خط باشم و بابت این عشق ناقابل مجبور شم یهبار دیگه اینهمه راه و بیام تا هزارتا بلا سرم بیاد که چی؟
تازه یادم بیفته، من فقط قرار دنبال تجربه عشق باشم. اونم تازه بازم بشه یا نشه؟ منکه دیگه نیستم. حوصله مدرسه و دوباره بزرگ شدن و بشین و پاشو ندارم
دیگه جدی رفتم بخوابم
گفتم بگم، نشینید همه جا بگید فلانی از ترس عزرائیل قالب تهی کرده؟ میترسم آخر خط باشم و بابت این عشق ناقابل مجبور شم یهبار دیگه اینهمه راه و بیام تا هزارتا بلا سرم بیاد که چی؟
تازه یادم بیفته، من فقط قرار دنبال تجربه عشق باشم. اونم تازه بازم بشه یا نشه؟ منکه دیگه نیستم. حوصله مدرسه و دوباره بزرگ شدن و بشین و پاشو ندارم
دیگه جدی رفتم بخوابم
شبت به خیر.....:)
پاسخحذفشما دیگه چرا بانو؟
پاسخحذفمگه یکبار نمردی؟ یادم است قبلااز مرگ هراسی نداشتی و شیرینت بود؟
چه چیز دلت را اینگونه ناتوان و نا امید کرده؟