۱۳۸۶ اردیبهشت ۴, سهشنبه
نسخه مفقوده
درد من از جایی ریشه گرفته که میخوام همه چیز باشم جز خودم. راستش نمیدونم کدام بخش از باورهام اکتسابیاست و کدام مال خودم؟
برای همین نیاز حقیقی خودم را گم کردم
مثلا: این داستان آقای شوهر دیگه برای من لوس و بیمزه.
بهقول دوستی میگفت: دیگه مگه زن همون رستم بشی که شاید جرات کنه یه لیوان آب ازت بخواد
در حالیکه من فقط اون بغل امن رو کم دارم .
خدا بیامرزه پدر بلاگر بی کانتر و مالیات. وگرنه الان من باید به جای سخنرانی در اینجا، صداهای مشکوک بیرون خونه رو میشمردم
واقعیت زندگی شوق به اهلی شدن مقدسه.
یکی که در توانش باشه منو اهلی کنه، خودم نوکر پدرجدشهم هستم. دوستی میگفت انقدر تنها نرو تو جاده. آخر میدزدنت
گفتم، اتفاقا اگه کسی تا حدودی بتونه موفق به ربودن من بشه و پسم نیاره.
خودم بهش جایزه هم میدم. کجای کاری دوست عزیز. عصر شما دورهء این محافظه کاریهای رمانتیک مابانه بود.
نه حالا که جامعه با کمبود شدید و احتکار کالا مواجهه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
منم دنبال همین قلم جنسم....
پاسخحذف