۱۳۸۶ اردیبهشت ۶, پنجشنبه
سکوت
تهران کلی کار ریخته روی هم.
از ناشر و بقال و بانو فاطمه بندانداز و سکینه حمومی چشم انتظارند و این همراه ناهمرام مدام زنگ میزنه.
یکی نیست از اینها بپرسه وقتی تهرانم چه معجزی دارم که حالا باید زود تند سریع بیام؟
راستش هنوز دلم نمیخواد برگردم.
خب دلم نمیخواد دیگه زور که نیست؟
تا امروز هیچ کاری زوری نکردم. هیچ
داستان یارو است که، زیر درخت لم داده بود آفتاب میگرفت.
یکی دیگه هم با همه وجود تشویقش میکرد به کار
خب کار میکنی پول در میاری.
کشتی تفریحی میخری روی امواج اقیانوس سفر میکنی
خب. بعد؟
مجبور نیستی کاری بکنی. لم میدی زیر آفتاب عشقش رو میبری
دیوانهای؟
من که الان هم دارم همین کار و میکنم
قطعا زوری وارد جهان نشدم که درش برخلاف میلم زندگی کنم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
آخیش!!
پاسخحذفیکی یه حرف درست حسابی زد!!!