۱۳۸۶ اردیبهشت ۵, چهارشنبه

کجا هستم؟




طبق معمول شب شد و افتادیم یاد اون چیزها که موجود نیست.
آسمون‌هم که حسابی همه‌‌جا رو گذاشته رو سرش. اگر بار اولم بود حتما از ترس قالب تهی کرده بودم
چراغ‌ها خاموش و منم انده کلاس عرفان اینا.
شمع‌ها همینطور روی زمین ول می‌گردن.
گاهی نگاه می‌کنم نیفتن جایی رو به آتیش بکشن
سایه‌های آتش شومینه امشب، برآتشن شدن ابراهیم را نقش می‌کردندد
خدایی آخره حال.
این‌دفعه اومدم نق نزنم. بگم جای تو خالی
رعد و برق می‌زنه چند لحظه بعد صداش درمیاد.
میره با کوه برخورد می‌کنه، می‌شکنه و تا لحظاتی امواج صوتی شکسته همه‌جا احساس می‌شه.
گاهی وقتی برق می‌افته روی کوه‌های غربی احساس می‌کنم خدا اونجا تو تاریکی نشسته!
باد دور خونه می‌پیچه و چون راهی پیدا نمی‌کنه، از درز در سوت می‌کشه. اما وقتی همه اینها با کیتارو همراه می‌شه، تو می‌تونی در این لحظه احساس برگزیده بودن کنی
انتخاب شدم شاید هم روزی قصدش را کردم؟
از این بزم طبیعت، حالی در حد مرگ ببرم.
خب ببین دنیا اینهمه شاهکار داره که باید تک به تک نگاه‌شون کرد و ازشون لذت برد.
اون‌هایی که همیشه به دنیا نق می‌زنند که، بازی بلد نیستند
یه لیوان گنده چای احمد عطری.
صدای سوختن چوب و جرقه‌های آتیش و بارون که از قرار خدوند شلنگش رو گرفته ، صاف روی شیرونی
وای خدا جون، چه بوی بارونی!
انگار دوباره بچه شدم و اگه مریض نبودم، حتما می‌رفتم زیر بارون و می‌ذاشتم خوب هاله انرژیم و پاک کنه
راستی مرسی خانم آقای نگهبان که برای این مریض طُفلک غذا درست کرده بودی.
اینها همه نعمته؛ نیست؟


۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...