۱۳۸۶ تیر ۲۹, جمعه

آدم و حوا


تقصیر ما نیست. یادمون ندادن انسان یعنی تمام نیازهای انسانی
یعنی ما از این گوشی‌های ناهمراه بدبخت تریم که نیاز به شارژ نداشته باشیم؟
یا حتی از ماشینی که استارت می‌زنی راه می‌افته؟
آخرش بنزین می‌خواد. وگرنه به‌سلامتی یک‌جا از حرکت می‌ایسته
هستی مجموعه ضدین است. شب، روز
زشت، زیبا. نر، ماده
مثبت، منفی. زن. و مرد
از این ساده تر هم ممکنه؟
دو قطب، مکمل هم که از‌هم انرژی می‌گیرن
حتی برای نفس کشیدن. راه رفتن، یا خندیدن. برق هم دوفاز کنه، نتیجه معلومه اگر نول نباشه جریان برق ممکن نیست
حالا این سکینه خانوم اینجا نشسته و هی غر می‌زنه که، دوره‌آخرزمون شده. دخترا حیا رو خوردن آبرو رو قورت دادن
من تا حالا فکر می‌کردم آبرو رو می‌برن یا می‌خرن یا میارن. اما این مدل قورت دادنی مثل قرص باید از همه‌اش
راحت‌تر باشه
ما که یه عمر از ترس آبروی اجدادی و بومی و جغرافیایی و فیزیکی گاهی هم انشایی نتونستیم برای خودمون زندگی کنیم
این بخشی هم که از واجبات حیاتی است و می‌شه در خفا انجام داد
از بخت یاری ماست شاید، آنچه که می‌خواهیم یا به دست نمی‌آید
یا از دست می‌گریزد؟
ولی من هیچ‌وقت نفهمیدم که تاچ و ماچ چطور می‌تونه دنیا رو به آخر برسونه؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...