۱۳۸۶ مرداد ۳, چهارشنبه

تولد


این شخصیت شخیص چشم به مسلخ جان باز کرده و تصور می‌کنه متولد شده
خبر نداره این‌ جهان قصاب خانه‌ای است که همه قربانی‌هایش را عاشق خود می‌کنه، تا در لحظه‌ای که انتظار ندارند به قتلگاه بفرسته
اینجا همه مثل مرغ و ماهی بزرگ وبزرگتر می‌شیم تا خوراک بیگانگان باشیم
باید جای لا‌لایی به گوشم می‌گفتند
اینجا خبری نیست. از عشق ردی نیست
آمده‌ایم برای تنهایی، بی‌همزبانی
سکوت خوف‌آور مرگ و انگشت‌های اشاره به چرایی
نه، کجایی؟
فقط چرایی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...