۱۳۸۶ مرداد ۹, سه‌شنبه




عزیز دلم مگه نمی‌دونی که
دور از جون پسران بانو حوا. تیره دوم که اولاد بانو لیلیت باشن. قلبشون مثل موتور انژکتوری دوبله کار می‌کنه گاه هم سوبله
یعنی می‌تونن درآن واحد توی دل‌شون، چند نفر را به دلایل مختلف که فقط خودشون درک می‌کنند روی هم تلمبار یا حتی گاهی بچپونن
فکر کن! ما یکی رو هم بزور پیدا می‌کنیم که بتونیم دوستش داشته باشیم. این لاکردارا به همه می‌گن
قلب من خونه تواست، خانومی
عین یونیفورم نظامی شده. تا یکی بهم میگه: چطوری خانومی؟ تا ته داستان و می‌خونم
اونی هم که باوجود اهل و عیال دمُی می‌جنبونه که دیگه انرژی حروم کردن نداره؛ آزموده را آزمودن خطاست
اون‌هایی هم که دایم خالی‌های مرکب و هفت رنگ اموراتشون رو می‌گذرونه؛ باز دوست داشتن نداره
همین‌طور بخواهیم حساب کنیم به جواب تو می‌رسیم
اما
می‌گم، اگه تو حقیقتی؟ حتما حقیقت دیگری هم منتظر تواست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...