وقتی از پنجدری وارد اتاق زاویه میشدیم؛ حریمها باز و تازه به حرم میرسیدیم
زنانگیهای مترود و بوی نا گرفته دختران خانه پدربزرگ، رنگ پردههای ضخیم بیبی را میگرفت که با طعم تنباکوی مصری آغشته بود وتا ه درز خللوفُرج دیوارهاهم سرُیده بود
نگاههای گنگ و پرسوال و گیسهایی که از صبح یکبهیک بیبی میبافت و شب دوباره یکییکی میشکافت
زندایی جان، ذغال گلوله میکرد و شب زیر پشهبند؛ با دستان سیاه و ورم کرده، پاهای خستة دایی جان را میمالید
مطبخ از دوده سیاه بودو اجاق نان همیشه براه
زندگی با همه تاریکی و برزخیش مثل بهشت بود. چون دنیا همون محدوده بود با مدهای اصیل خودش
مرد، خدای خونه بود و زن
فکر برابری یاد نگرفته و مرد
پایش به جلسات کاری باز نبود
با باسن مبارک در خانه را، باز میکرد
زندگی، ساده، خنک و تابستونی بود
زنانگیهای مترود و بوی نا گرفته دختران خانه پدربزرگ، رنگ پردههای ضخیم بیبی را میگرفت که با طعم تنباکوی مصری آغشته بود وتا ه درز خللوفُرج دیوارهاهم سرُیده بود
نگاههای گنگ و پرسوال و گیسهایی که از صبح یکبهیک بیبی میبافت و شب دوباره یکییکی میشکافت
زندایی جان، ذغال گلوله میکرد و شب زیر پشهبند؛ با دستان سیاه و ورم کرده، پاهای خستة دایی جان را میمالید
مطبخ از دوده سیاه بودو اجاق نان همیشه براه
زندگی با همه تاریکی و برزخیش مثل بهشت بود. چون دنیا همون محدوده بود با مدهای اصیل خودش
مرد، خدای خونه بود و زن
فکر برابری یاد نگرفته و مرد
پایش به جلسات کاری باز نبود
با باسن مبارک در خانه را، باز میکرد
زندگی، ساده، خنک و تابستونی بود
barikalah , hamshahri, ziba bood. lotfan gostaresh bedid in neveshteh ra.
پاسخحذف