یه ویدیو کلیپ اون پایین گذاشتم، که من عاشقشم. جدای از موسیقی و رقص که بسیار سمبولیک و از اسطورههای هندو برآمده
دو تا آدم با آیکیوی بسیار بالا، ظریف و اسطورهای؛ با نگاه و رقص باهم حرف میزنند
جللالخالق! قدیما خانومجونم میگفت: نزدیکیهای ظهور؛ گنجها از خاک بیرون میاد و معجزات اتفاق میافته
القصه اینکه،در این قحط الرجال، که حتی اگر خودت را ریزریز کنی، تازه با همکاری یکهزار دیلماج از فرنگ برگشته
صدها شبانه روز حرف بزنی و بهقول ازمابهترون " ترنسلیت" کنی، آخر طرف برمیگرده با نگاه همچنان مبهوت، خیال انگیز و رویایی یه چیزی میگه یا میپرسه که تو دود از سرت بلند میشه
اونوقت این دوتا ورپریده با چشم و ابرو چه میکنند؟جونمرگ شدهها
خدایا از شر وسوسههای شیطان پناه میبرم به تو که هی کنار گوش گلی ذلیلمرده میگه: « خره تو که اصلا نمیگردی و.... اینا، برو یه نگاه اجمالا تو چشم این آقایان بنداز. چهارتا پلک بزن و عشوه خرکی بیا. بلکه حدوثی واقع شد
خدا رو چه دیدی؟ اونهم که به فتوای مجید باعاشقیت نرو نیست
شاید داستان همیشه گیر این اخلاقیات پوسیده بوده که همه هنر و نجابتت شد که تو هر روز زمین رو متر کنی، وقت گفتگو هم صد بار این پاو اونپا کنی که چشمات یهوجب بالا و پایین تر نشه
وای استخفراله
که اگر اشتباه چشمت به جایی بیفته که همه شرف و آبروی خانوادگی را برباد بده، کی جواب پدرجان پدر را خواهد داد. پدر که البت جای خود داره
شاید یارو یابو ورش داره و خلاصه که .......... از این قسم مرقومات که به وقت ممکن به تحریر درآمد. ما را همین بس که به دور از نظر اداره از ما بهترون به این حرکات موزون بسنده و دلی خنک کنیم
اخلاقیات همیشه از عشق وحشت داشته؛ نه از من و تو
تنها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر