دخترها همچی که به سن بلوغ میرسن. میشینن پای غم عشاق رمانهای عاشقانه
از قدرتی پروردگار این عشقها چنان پر درد و رنج و بیچارگی است که فقط بهدرد اسکار میخوره
اما کسی اول هیچ کتابی از اصول رمان نویسی. نقش راوی در پیشبرد رمان
و تاثیرات دراماتیک بیان در روند موفقیت کتاب توضیحی نداده. از ایجاد تنش در گفتگو...... که این مادر مردهها بفهمن
اینها فقط در کتابت مقدور است نه در حیات
رمان شد رسمالخط عشق و همه دربدر بیابان و چهارراه بهخاطرش
هربار دلت لرزید، قدرش رو بدون
هر چی سن بالا میره قلب مقاومسازی شده و به هر ریشتر پایینی تکون نمیخوره
هربار گوشهات داغ کرد و از انتظار در دقیقه چهل بار رفتی پشت پنجره، کامل تجربهاش کن
چون ممکنه بعدها خوابش رو ببینی اینطور معصومانه و گرم انتظار بکشی
یا شاید باوری درت نمونده باشه که بهخاطرش اصلا پشت پنجرهای بری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر