۱۳۸۶ تیر ۳۰, شنبه

زل بلا


از اولش قرار نبود اون‌موقع بیام
یعنی، قرار بود آبان به دنیا بیام. اما زلزله اومد منم از ترس شهریور اومد
برای همینه شاید که انقدر دل کوچیکم و تحمل هیچی ندارم؟
خانم والده قدیم‌ها می‌فرمود: زلزله منو ترسوند تو زودتر به‌دنیا اومدی
از سن بلوغ که از درخت‌ها بالا می‌رفتم و عالم و آدم را به بازی داشتم
فتوا دادن که: چه ساده بودم من! نگو از وحشت به دنیا اومدنت، زمین لرزیده و زلزله شده
حالا هم هر چی خودم و می‌چلونم کمی صبوری و انتظار یاد بگیرم، راه نداره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...