۱۳۸۶ تیر ۲۰, چهارشنبه

سکُ سکُ



این آقاهه منو دعوا کرد
از همیشه تخم خر و لجباز بودم. اما همه چیز حد داره. مثل حالا که این آقاهه بهم گفت گوشت تلخ. باز یاد همه چیزهایی که ندارم افتادم
باز دلم بغل خواست تا چنان درش قایم بشم که دیگه پیدا نشم
غلط نکنم من بیشتر از عشق یه سنگر لازم دارم
نوجوانی با پسرهای مدرسه که به سمت خونه ریسه می‌شدیم. محض خالی نبودن عریضه، یه چند تا زنگ می‌زدیم و در می‌رفتیم
آخرین زنگ نزدیک به خونه رو محکم می‌زدیم. دیگه رسیده بودی و می‌پریدی پشت در خونه. هنوز نفس نفس می‌زدی و قلبت داشت می‌اومد تو دهنت. ولی حس رسیدن به امن خونه شیرین تر می‌شد
حالا منم هی زنگ می‌زنم، اما جایی ندارم بهش پناه ببرم
اگه تا صبح غصه خوردم. گریه کردم. در تمام برگهای جعبه دستمال کاغذ فین کردم و صادقی گوش دادم
گناهش گردن کی می‌شه؟
آقاهه؟ یا زنگ در؟

۱ نظر:

  1. ، اینجاست که باید تفاوتت با زنهای دیگه معلوم بشه ، اون یی میل و اون بنده ناقص العقل خدا رو زیادی جدی گرفتی ، برای رفع و دفع این جونور هم نیازی به داشتن بغل و سنگر نداری که توش قایم بشی.
    اتفاقا تو به عشق نیاز داری نه سنگر ، چرا که به نظرم خودت بتونی سنگری نه تنها برای خودت بلکه حتی برای یه مرد هم باشی، مردی که بدونه تو دوستش داری و و دلتنگیهاشو درک میکنی و حرفاشو میفهمی.
    خیلی کم توقعی ، خیلی .

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...