جلل الخالق از هوش بچههای این زمونه. میگن« آخره زمانه» حتما اینهام از پدیدههای نوظهورش هستند
دیگه حتی سر یه بچه شش ساله رو نمیشه گول مالید. مثل گلی که میپرسه: « کیمیان، خدا شبا با طناب میاد پایین؟ اصغر آقا که مرد با طناب رفت بالا؟»
یا :« اگه ایی خدا همه کارانی میکنه که فقط خودش دوست داره، پس کجاش مهربونه؟» من این وسطها مجبورم بگم نه عزیزم.اون چون خودش در ما زندگی میکنه، پس ما هم از خواستههاش سهم میبریم. آخه، ماهم خداییم
بعد با کمال وقاحت میگه« اینکه همه چیزها رو خودش دلش میخواد. پس دیگه چرا جهنم و ساخت؟ »
همین زبون درازی هارا کرد که هنوز یهپاش و من میکشم . یکی را وزارت فخیمه از ما بهترون و گلی بین دو لنگ در گیر کرده
معلومه دیگه اتفاقی نمیافته
از شانس. وقتی ما بچه بودیم، پدر سالاری بود و وسط طلایی تهدیگ و گوشتهای نرم خورش برای پدر جدا میشد
حالا که رسیدیم به مرز، دوره فرزندسالاری شده
اونم از سن تینایج که یه عمر حسرتش رو خوردیم تا نوبت ما شد، گفتن چادر
اونها که ریختن تو خیابون، نسل هالوی نزدیک بهما ما بود. که، تا هفته قبلش فکر میکرد. خدا، شاه، میهن. یعنی معادلهای به اسم انقلاب برای ذهنش گنگ بود. یهو شور برش داشت و زد دنده شیتی رفت و انقلاب هم کرد
حالا کی اینها رو میتونه بفرسته، جبهه یا برای انقلاب تو کوچه؟
دعا کنیم دیگه جنگی در نگیره که هفته اول کشور تسلیم دشمن میشه. چون کشور میره و ما هنوز سعی داریم این وروجکها را قانع کنیم که باید برن جبهه
دیگه حتی سر یه بچه شش ساله رو نمیشه گول مالید. مثل گلی که میپرسه: « کیمیان، خدا شبا با طناب میاد پایین؟ اصغر آقا که مرد با طناب رفت بالا؟»
یا :« اگه ایی خدا همه کارانی میکنه که فقط خودش دوست داره، پس کجاش مهربونه؟» من این وسطها مجبورم بگم نه عزیزم.اون چون خودش در ما زندگی میکنه، پس ما هم از خواستههاش سهم میبریم. آخه، ماهم خداییم
بعد با کمال وقاحت میگه« اینکه همه چیزها رو خودش دلش میخواد. پس دیگه چرا جهنم و ساخت؟ »
همین زبون درازی هارا کرد که هنوز یهپاش و من میکشم . یکی را وزارت فخیمه از ما بهترون و گلی بین دو لنگ در گیر کرده
معلومه دیگه اتفاقی نمیافته
از شانس. وقتی ما بچه بودیم، پدر سالاری بود و وسط طلایی تهدیگ و گوشتهای نرم خورش برای پدر جدا میشد
حالا که رسیدیم به مرز، دوره فرزندسالاری شده
اونم از سن تینایج که یه عمر حسرتش رو خوردیم تا نوبت ما شد، گفتن چادر
اونها که ریختن تو خیابون، نسل هالوی نزدیک بهما ما بود. که، تا هفته قبلش فکر میکرد. خدا، شاه، میهن. یعنی معادلهای به اسم انقلاب برای ذهنش گنگ بود. یهو شور برش داشت و زد دنده شیتی رفت و انقلاب هم کرد
حالا کی اینها رو میتونه بفرسته، جبهه یا برای انقلاب تو کوچه؟
دعا کنیم دیگه جنگی در نگیره که هفته اول کشور تسلیم دشمن میشه. چون کشور میره و ما هنوز سعی داریم این وروجکها را قانع کنیم که باید برن جبهه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر