وقتی میرفتم نوشهر
قصد عشق کردم
از خودم تا.......................... هر چی مایلی فکر کن
میخوام یه چی بگم
اون این که
تا وقتی فقط به نبود عشق فکر میکنی
نیست
وقتی به ورودش اجازه میدی، از در و دیوار برات عشق میباره
همه مهربون میشن، تا هستی و راننده و جاده همه در مسیر تو حرکت میکنه
این عشق باید از درون آغاز میشد تا بتونه با انعکاسش بیرونی ها را به زبون بیاره
جذب کنه
راه بندازه
مهربون کنه
دست از خشم و عداوت بردارند و الا.................. تا امروز همچنان خوبه
راستی، امین الدولهها هم غرق عشقند، اومدم دیدم اوه
یه بغل به چه بزرگی عشق در انتظارم بوده
یک بغل امینالدوله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر