از صبح کلی غیره منتظره جمع کردم تا حالا
کلی هم در هپروت حیرت انسانی فرو ماندم
انقدر که زبونم سنگین و نمیدونم چی بگم؟ گاهی میترسم
گاهی حیرت زده
و طبق معمول ترجیح مدم پنهان و در سنگر و دور از دسترس بمانم
مبادا آسیبی ناخواسته سرم هوار آید
فکر کن!!!!!!!!!!!
هر جا میرم سوژه خودش با پای خودش دنبالم میآد
فعلا امروز آفتابیست و میخوام برم باغبونی کنم
کمی تراپی لازم دارم تا این حال برگرده یه جایی که بشه برای خودم توصیف کنم
روزهمگی مثل اینجا، خنک و آفتابی
باغبان نمونه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر