سالهاست قصد ندارم حرفی از نیمه به زبون بیارم
ننویسم
نکشم
نسازم
و نه خودم رو مضحکه خاص و عام کنم و نه دوباره نقشة شکار، به دست دشمن بدم
یکبار شد و یکی از داغهاش الان توی اتاقش خوابیده.
یکی میگفت، اینم از مکر ابلیس که درست زد به هدفت و از راه موندی. نیمه که برای زاد و ولد نیست. روحیست
مام خندیدیم
از جهل فکر میکردم، نیمه یعنی آقای شوهر یا خانم همسر
اما این اشارات نیمه نیمه بعضی رو به اشتباه کشونده و باید دوباره یه مختصری به دید خودم و نه حقیقتی که بهش رسیده باشم، بگم
از بچگی همیشه میدونستم با یکی قرار دارم. یکی که مثل من یهجایی زیر این آسمون خدا زندگی و بازی میکنه
در ذهن کودکانهام یه پسربچه بود به قد و رخت خودم، نه بیشتر
از سن بلوغ که فهمیدم دخترا و پسرها اصولا با هم کار دارند
فهمیدم ممکنه این موضوع به این نوع کارها مربوط بشه نه بازی
در نتیجه تفکر به عشق به جهانم راه پیدا کرد و با شواهد معلوم این نیمه هم یکی مثل دیگر پسرها بود
از اونجاش رفتیم تو کار عشق و عاشقی و اینا اما یه چیزی درونم راه نمی داد و پایه برای این نوع بازی نبودم و همچنان اصرار داشتم که یکی که اینا نیست
باید بیاد
در سنین دبیرستان ،انقدر موضوع بین دوستان جنس مخالف ب و منظور دار و ......... سوژه و بدل به اسباب مزاح شد که یکی یکی ازشون کندم
همینقدر میفهمیدم
اینا رو نمیخوام و هنوز منتظر بودم
تا روزی که یه صدایی از اونطرف خط بهم گفت: من یه گمشده دارم با نشونه بهتو رسیدم. ... داستان کذایی، آقای شوهر حقه باز و دقل
ده سال بعد متارکه کردم با خودم عهد بستم دیگه دُم به هیچ تلهای ندم.
اونزمان یعنی سال 70 کسی دنبال نیمه نمیگشت.
یا اینطوری مثل من بیحیا نبودند که راه برن و با افتخار از نیمهشون بگن
و راه به راه هم برام نیمه پیدا میشد
نه که اونوقت همه تک کار نمیکردند،
مال من به چشم میاومد
و احمقها " دور از جون شماها، اونها " فکر میکردند هر کی خل و دری دیونه است ارزش ، امتحان زدن پوزش رو داره و میافتادند تو تلهای که براش آماده نبودند
فکر می کردند اینم یه خلی مثل اونای دیگه و زیر جُلکی قصد رام کردن این دیوانه می کردند
اصل و نیمه از یاد میرفت
از همینجا بود که فهمیدم این نیمه جهان شمول نیست.
آشنایی با جهان اخترفیزیک مطمئنم کرد، پارتیکل مکملم باید یکی ازجنس خودم
دری دیوونه باشه که یه جایی از دنیا داره
همینحماقتهای منو تکرار میکنه
رشتههای انرژی ما همچنان و ندانسته به نیمههای دیگر وصل و کندنی نیستمیشه شما زرده رو کامل از سفیده جدا کنی؟
طوری که ذرهای از هم نداشته باشند؟
برای برداشتن آخرین سفیدهةآ مجبوری زرده را پاره کنی که درون سفیده شکل گرفته
قلبش، مرکز، درهم
شب رو از روز چی؟ تاریکی از روشنی؟
میتونی به جرئت بگی این تاریکی مطلق است و غیر از این هم نیست؟
یا نور مطلق؟
یا حتا سپیدی و سیاهی؟
از هم معنی میگیرند، یکی نبود دیگریست
خلاصه که یکی مثل خود، من
خود، تو
نیمه دیگهای که به حرفات نخنده، مترجم لازم نباشه، و همه اون چیزهایی که بشر ندانست و فکر کرد اسمش شده عشق
سوره یس 36
آیه 36
منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مىروياند، و از خودشان، و از آنچه نمىدانند! (36)
آیهای که خودش جفت سورهاش شده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر