۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

می‌گه برم؟ یا که نرم



این‌جوری قراره همت مضاعف کنید تا من با تلاش مضاعف از خونه بکنم؟
هیچ‌کس جز مهدی نگفت برو
منم که آدم شرطی موندم هنوز برم
یا که نرم؟

در جوانی به خود همی گفتم شیر شیراست گرچه پیر بود
به پیری که رسیدم فهمیدم
پیرپیر است گر چه شیر بود
این حکایت دو روزی است که با خودم دست به گریبانم.
نمی‌دونم چرا پاش نمی‌کشه از این خونه بکنه.
نمی‌دونم که؛ چرا می‌دونم
نزدیک سه سال یکی رو بنشون گوشه خونه و درد و بدبختی عالم رو یک تنه بریز سرش
ببین انرژی حتا برای تصمیم گیری می‌مونه؟
می‌دونم با چند روز غیبتم هیچی عوض نمی‌شه مگر حال خراب خودم که همه توان و آزادی عملم را از دست دادم
می‌ترسم تا پا بیرون از شهر بذارم یه ماجرا و دردسر تازه برام خلق بشه
الان هم به خوشی نمی‌خوام برم
دارم بعد از متارکه دومین اعتراض بزرگم را انجام می دم
اما نکنه واقعا اینا پیری‌ باشه که اسیرم می‌کنه
یعنی آدم‌ها همه در سن من پیر می‌شن که من دارم آره؟
نه به‌خدا. یعنی ظاهرم که هنوز کلی جا داره برای پیری
دلم
اوه فهمیدم
دیگه دل برای به هیچ دریایی زدن ندارم
به هر حال که اون‌جا گفتم میام
این‌جا گفتم دارم می‌رم ، فقط برای این‌که تو رو دروایسی خودم هم که شده برم
فقط امیدوارم اونجا کشفیات تازه نکنم
مثلا این‌که شب بترسم تنها بمونم
چمی‌دونم والله خیلی چیزا تغییر کرده این مدت که آگاهی نداشتم
حالا اگر شب بترسم و تا مرز سکته برم چی؟
آی بعدی‌ها می‌خندن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...