واقعا شرمنده از تمام اونایی که با نوشتههای بیریا و از سر
بیهمزبانی من دچار وهم میشند و به زحمت میافتند
که
مجبور بشم
به یه زبونی این زحمت رو از دوش خلق بردارم
و
اسمم تلخ بشه
چندتای شما باور دارید
کسی نیست
دوستم داشته باشه؟
و تنها آرزوی من اینه که
یکی پیدا بشه
حاضر باشه
دوستم داشته باشه، پناهم باشه، باهام ازدواج کنه و مثل دیوونهها شبونه به جادهای بزنه
که از هیچ چیش نام و نشونی نداره
فکر میکردم دورة مجنون بازی و ساده اندیشی تموم شده
خدایا چقدر سرم درد میکنه
از من به کی پناه ببرم؟
دیگه حرفم نزنم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر