۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

سپاس و قدر دانی از نقش بزرگ انگشت





خمیازه کشان و مدیون آمدم که در این لحظات آخر امروز مراسم قدردانی و سپاسی برگزار
و روانة بستر بی خود و بی جهتی بشم که چشم نبستی هنوز، صبح شده
گنجشک‌ها و کفتر لاتا می‌خونند و باید یه روز تنها رو شروع کنی و با روزمره گی بری
خونة بچگی یه انبار داشت که ته حیاط خلوت بود. سال تا سال کسی گذرش به اون‌جا نمی‌افتاد
هرچه تابستان از ولایات ارسال می‌شد، جاش اون‌جا بود
یکی از این مراسلات دوست داشتنی، محصول ساری و رب اناربود
دقت داشته باش
تو نمی‌تونی رب انار را در بشقاب بخوری
نمی‌شه با قاشق به دهنت بذاری
خوردنش سنت دیرینه‌ای داره که حتما باید رعایت کنی
روی دو پا می‌شینی، حتما باید در فرم معذب هم باشی
بعد آهسته اول انگشت اشاره را وارد شیشه می‌کنی
و در دهان می‌گذاری
اولی که اشانتیون و مزه است رو یکهویی میک می‌زنی
بعدی ها رو که دیگه حسابی طلبه‌ای چهار پنجولی خدمتش می‌رسی
و چون دل نگرانی و باید هر از لحظاتی سری بچرخونی و به در نگاه کنی
یه درمیون برخورد انگشت با گونه است
که این مراسم را در حد اکمل می‌رسونه
به خودت می‌آی می‌بینی
رفتی بارو بنه خرید امروز رو در کابینت پایینی جا بدی، چشمت خورده به شیشه رب انار
همون‌طور که خواستی ببینی چیه و یه تست بگیری، به خودت می‌آی می‌بینی دیگه بچه نیستی
نیم‌ساعت چمباتمه بشینی تا رب انار بخوری؟ چشمم روشن
بدنت خشک شده و نمی‌تونی تکون بخوری
به‌قدر عمری دوباره حال کرد که خدا بدونه
با سپاس و قدر دانی از نقش بزرگ انگشت در ساخت و تولید
خاطرات و لذت‌های کودکی
جای همگی خالی
شنیدی؟
کاه از خودت نبود...... چی حافظا ؟
همون



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...