۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

از کوزه همان تراود که ................





همین‌طور برای خودم داشتم می‌گفتم که:
آره وقتی تعادل آدم بهم می‌خوره، سه آفرینی می‌کنه
بهتره از صحنه حذف بشه، بره یه جا تا به تعادل نسبی برسه و برگرده
مثل موقعی که وسط جنگی و خسته شدی هم خودت رو به خطر انداختی هم نیروهای وابسته
یا وقتی توی جاده خوابت گرفته و بهتره بزنی شونه خاکی و یه ذره بخوابی
وگرنه اون جلو حادثه منتظره توست
برای همین رفتم شمال تا کمی آروم بشم، یه چرت در شونه خاکی جاده زده باشم
در نهایت متعجب گفت:

 چه خوبه که تو می‌تونی.....................
یادم افتاد یه وقت منم همین بودم
از وجود خودم آگاه نبودم و بیرون را می‌دیدم و در نتیجه نیاز به تغییر در وضعیت موجود را بلد نبودم
و دور خودم می‌چرخیدم و از غیر کمک می‌خواستم، که معمولا بهترین گزینه برای رهایی از شرایط موجود، فرار بود
فرار می‌کردم در حالی‌که جهنم در کولة پشتم بود. در من
جایی بیرون از من نبود
منم به وجود خودم واقف نبودم
به این که می‌شه نگاهش کرد، لحظه به لحظه اش را آنالایز کرد
زخم هاش رو شناخت و درمان کرد
و ............... هر محبتی که لازم داره را از ش دریغ نکنیم
وقتی در این مسیر قدم برمی داریم که خودمون رو ببینیم
بهش فکر کنیم و دنبال درمانش بگردیم
نه که به اسم زندگی وا بدم که
اه از این زندگی، خسته کنندة ملال آور



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...