از وقتی شمال شناس شدم که دنیا رو برای خودم عجیب تصور کردم
با سناریویی عجیبتر که درش همه چیزی ممکن هست
و رویایترین مکان برای انواع ممکنات و تجسمات خلاقانه، کجا بری بهتر از جنگل؟
در نتیجه مثل این درمانگرای قبیلة سرخپوستا هر بار میاومدم یه خورجین اسباب رمل و اسطرلاب و اینا با خودم داشتم
از کتابهای کاستاندا تا موزیک مدیتیت یا ورق تاروت، راهنمای بزرگ قرآن ...... خلاصه هرچی که بتونم در هر لحظه به دنیایی که ازش فرار کردم مسلط و آگاه باشم
فیلم. شما جدی نگیر
مثل فال حافظ ، قهوه یا ورق دختران حوا
این اولین باریست که خلع صلاح به معنای واقعی اومدم اینجا
نه رادار آواکس و نه رد یاب ماهوارهای و نه آینه و نه جام
هیچی همراه ندارم و غیر قابل پیش بینی فقط نگاه می:نم و پذیرای هر چه در مسیر است میمانم
اما مسئولانه و آگاه
برای همین کمی قدرت عملم کم شده و از برنامهام خبر ندارم
امروزم رو این اخوی پاک آشفته کرد. کاری نه گمانم انجام بدم
عصر هم با یک وکیل قرار دارم که حتا از فکرش حال تهوع میگیرم و یحتمل کنسل کنم
فکر کنم بهتره برم لب آب ماهی بگیرم
میخواستم یه چی بگم و مزاحی کرده باشیم
ترسیدم یکی دیگه اشتباه برداره
همون ماهی بگیریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر