۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

کدبانو گری





یک هفته که نیستی، در بازگشت مجبوری به‌قدر یک‌ماه کار کنی
نه که فکر کنی بچه تنبل بارآوردم، دیروز دقیقه نود جبرئیل بهش رسونده دارم می‌آم
کل خونه را تمیز کرده بود
البته دیروز نه هر روز
اما کار من تا کار اون هفت هشت ده تاست
با این‌حال مجبورم مثل فرفره کار کنم که فکر کنه
هیچ کدوم این‌ها
کاری که من می‌کنم نمی‌شه و
اگر خونه نباشم
همه چیز از نظم خارج می‌شه
خب اگه فکر کنه بی من هم می‌شه، که خیلی بد می‌شه
به ماه نمی‌کشه دیپورت می‌شم چلک
بدون اخم و ادا و اصول شدیم خانم خونه
البته یه چندتایی جوانه خشک شده، یک گلدان‌هم به کل به ملکوت اعلی پیوسته
اما مهم نیست. خوبه که یه کارایی کرده
موضوع اینه اگر صبح تا شب یا نباشی یا وقتی هستی بشینی تو اتاق و بیرون نیای
به تدریج هزار درد و مرض روحی روانی خفت گیر می‌شه
شاید بهتر بود یک هفته دیگر هم می‌موندم
شاید در این بین می‌دید داره چه با خودش می‌کنه
کاش بیشتر به گل‌ها توجه می‌کرد
حس زندگی درش چند برابر می‌شد و دست از این زندگی محزون کننده هم برای خودش و هم من برمی داشت
اگر به زندکی وا بدی
بردت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...