۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

همه‌اش زیر سر عطارد بود




صفحة اصلی من روی igoogle تنظیم و در نتیجه هر صبح یه فال روزانه هم از روی عادت می‌خونم
ولی لحظة بعد فراموش می‌کنم
یکی دو ساعتی پیدام نبود و سرم به یه چی سخت و شدیدا گرم بود
چشمم که به سوزش افتاد و اشکش دراومد فایل کار رو بستم
دوباره صفحه موزیلا رو باز کردم و چشمم افتاد به این جمله که
امشب عطارد نمی دونم، کجا، قراره چه کار کنه،...... این ........ موقعیتی‌ست
برای باز شدن راه برای منبع عظیمی از الهام
دوباره فایل کار را باز کردم .
چهار صفحه بهابل نوشته بودم.
دوباره از اول.
یه چیز دیگه.
یه چی که نمی‌دونم اصلا چرا این‌طوری شد
و این فورمت در برنامه نبود و آخرین زمان داستان ایام جنگ بود و پیش از قطعنامه
دوباره برگشت جلو
فکر کن دیگه با نبود امکاناتی از قبیل پیامک، پست تصویری، دور نگار و اینا زندگی راه نمی ده
که رمان تخیلی از نوع رئال شگفت انگیزش راه بده
خلاصه انگاری یه‌بار یه فال‌گیر به دنیا راست گفت اونم امروز بود که غلط نکنم زیر سر عطارد بود
و چه حس خوب و تازه‌ای دارم و از خودم راضی‌ام

سلام
چه‌طوری شما
هم محلی؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...