۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

گربة بی بغل





فکر کن 1500 دلار بدی گربه مصنوعی تحویل بگیری
مردم از سر بی‌کسی سگ و گربه می‌آرن
بغلش می‌کنی، نوازشش می‌کنی. گرمه
حس داره و قلبش داره می‌تپه، به تو عادت می‌کنه
برات دم تکون می ده.
برات خودش رو لوس می‌کنه
می‌آد و خودش رو می‌ماله به آدم و نوازش طلب می‌کنه
بابا کلی حس داره
ناراحتی تو رو می‌فهمه و یه چیزایی به اسم توجه رو که نیاز داری
به دیگری ببخشی رو به اون می‌بخشی
خب که چی؟
گربه ربات؟
من که حال نکردم 1500 دلار که هیچ حتا مفتیش‌م نمی خوام دست بزنم که چمچشم می‌شه
راستی دیگه چه خبر؟
این‌جا که هم‌چنان من مولف نمونه و دارم چاپ می‌کنم. حال برگردم تهران چی دربیاد الله اعلم
چی فکر کردی؟
نیچه هم سال‌ها مقیم جنگل بود تا چنین گفت زرتشت رو نوشت
یعنی ما به‌قدر یک فصل چنین گفت زرتشت برای کل این کتاب
از این جنگل انرژی نمی‌گیریم؟
چرا. همین که کسی نیست روی سرم راه بره
زنگ دری مضطربم نمی‌کنه، کسی سرم فریاد نمی‌کشه
بیزاری از در و دیوار خونه راه نمی‌گیره
همینا کافی‌ست برای معجز حالا نه در حد معجزة قرآن
اما در حد معجزة خودم که می‌تونه باشه؟
بریم به استقبال شب که آدم اینجا یاد هر چی نداره می افته
از جمله عشق
و همون سه نقطة اسمش رو نبر
نگی بغل که دل‌خور می‌شم ممکنه سوء تعبیر بشه
حوصله ندارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...