انقدر ذهن دوستان و آشنایان از باب این سفر به ژانر وحشت چسبید که کار دست مام داد
از سر شب برق هی قر میده، هی میره، هی میآد
دروغ چرا امشب نگهبانی با عیال مربوطه رفته ده بغلی پاگشاکنون نوه عمه زن پسر دایی کدخدا
ما موندیم و ایی خدا و ایی شهرک و یه پسر دیگه که سرایدار ساختمان نیمهکاره است
که البته هیچ نزدیکی بهم نداریم. ولی قراره اون به جای حسین امشب حواسش باشه
از غروبی هم یه سرو صداهای مشکوکی در منطقه راه افتاد که من اسمش رو گذاشتم
صدایی غیر حیوانی و غیر انسانی، یه چیزی بین این دوتا
یعنی وقتی شروع میکنه با یک ریتم خاص دم گرفتن وقتی دقت کنی انگار هربار یک ریتمی تکرار میشه
متفاوت
یکیش هست که انگار داره تندو تند تکرار میکنه
خوداخوداخوداخودا................... مو به سروجمجمه راست میکنه
این از همهاش بدتره انگار سوزنش گیر کرده و یهو میبینی دو دقیقه این صدا داره تو کوه میپیچه
یا یهموقع انگاری پنجاه تا طبل با هم میکوبند. با هم سکوت میکنند. باور کن اینها رو دیگران هم شنیدند
و جزو جاذبههای توریستی اینجا به حساب میآد
جلوههای ویژه هم سر خود
یا یه صدای دیگه که شبیه زوزة گرگ و شغال ولی وسطش میزنن زیر خنده
اگه مسافر عبوری باشی میتونی همه رو بذاری پای جک و جونورا
ولی برای یه ساکن دری دیونه همه این اصوات طبقهبند و تعریف شده
حالا اگه بنا باشه همینطور برق بره
نمی دونم تا صبح قراره چی به سرم بیاد؟
وای.......... خاک بهسرم باز رفت
فکر کنم آه این مجنون صبحی امشب بگیرتم
با این قلم زبون درازم
اگه برنگشتم حلالم کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر