۱۳۸۶ فروردین ۱۲, یکشنبه

منافق


همین دوساعت پیش،
سه ساعت منبر گذاشته بودم که خداوند، 
کافر و حتی ستاره پرست را به منافق ارجحیت داده
تا آن‌لاین شدم که بنویسم، رفتم تو مایه‌های صحرای کربلا. چند دقیقه نگذشته بود که مچ خودم رو گرفتم
ما فکر می‌کنیم القاب قرانی یعنی فقط در حیطه دین! ولی نه نازنینم منافق دو رو یعنی الان من؛ یک هفته توپ خوب گذشته همه چیز همونطور که خداوند نیک اراده کرده بود به نیکی سپری شد.

مهمان‌ها کم و زیاد شدند تا حدی که دو شب پیش جماعت دکور همگی در هال خوابیدند. 
الهی شکر همه چیز خوب هست تا هنوز . 
اما دیروز طبق یک سنت خانوادگی و دیرینه پهن شدم روی بند و هنوز هم خشک نیستم.
از غروب زار زدم تا قبل جلسه منبر
به قیمت یه پشمک داشتم خدام رو می‌فروختم که چرا بین این‌همه نعمت یه زنبور سرخ سهمیه‌ام کرده؟
می‌خواستم زوضه‌ای براتون بخونم که دل سنگ کباب بشه
به این میگن هم کافر هم منافق. 

حالا شما دنبال مجاهد بگردید. 
ما کدومیم؟
بچه ننه‌های لوسی که انتظار داریم همه چیز لقمه‌ای وارد دهنمون بشه. گرم، تازه، لذیذ و به اندازه! چه شود؟




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...