۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

فاز منفی




معمولا همین‌جوری‌ها می‌شه.
وقتی زیادی داغ می‌کنم، انرژیم می‌زنه به وسایل برقی دم دستم
در نتیجه عصر امروز اناله.......راجعون. داشتم با حرص پست تازه می‌نوشتم که یه چیزی گفت: بوم و فیوز پرید
خلاصه که کامپیوتر معظم به دار فانی پیوست
همین‌قدر کافی بود تا وا بدم و برم به سمت دوست.

عکس تا الان که بالاخره این بامرام دوباره به ما سیستم و حال باهم داد
البته بعد از کلی ریکاوری
نمی‌دونم بعضی وقتا که یه چیزایی به سرو شقیقه مربوط می‌شه یعنی همین؟
بگم از نمایشگاه عصر امروز
ما که رفتیم و نه قابی به دیوار بود و نه روی سقف
خب تکنوآلرژی کارای عجیبی کرده در این عرصة هنر و نقاشی و هنرهای تجسمی از مفهوم رئال و قدیمی به در شده
تا این حدکه از پله‌ها بین آدما می‌لولیدم و می‌رفتم پایین
همین‌طور با خودم می‌گفتم. ببین برای شب اول چه کرده؟
چه همه آدم کشیده این‌جا
تا رسیدم پایین
چشمت روز بد نبینه
رسیدم وسط صحنة جنایت و کالبد شکافی گره گره رج‌های هنر
این جماعت یکی یه کاتر به دست داشتن و هرکی اندازه پولی که می‌داد از چند فرشی که پهن اون زیر زمین به اصطلاح گالری هنری ولو بود، می‌برید
ناجوانمردانه آقا می‌برید
ناجوانمردانه
والله قسم که من فشار خونم قاطی کرد و حتا نگشتم دنبال دارو دستة اراذل اوباش خودمون
از همون راه برگشتم.
چند نفر خارجی هم بین‌شون بودند که البته اون‌ها با احتیاط ‌تر و محترمانه تر با شی‌ء مورد نظرد برخورد می‌کردن
ولی آقا عین خرطوم فیل شهر قصه به ایکی ثانیه این قالی‌های نخ نمایی که نفهمیدم مال چه سنه و استادی بود تکه تکه می‌شد
لحظه از بالای پله‌ها برگشتم و دوباره اون صحنه را برای آخرین بار دیدم و تجسم کردم روزی که
دخترهای ده این‌ها رو در کارگاه‌های نمور می‌بافتند
خدایا چه می‌کنند باهنر
نگفتم نمایشگاه گذاشتن نداره
در این ولایت این یعنی هنر. از هرجاش که دلت خواست
یه تیکه بردار و ببر
لوح حقوق بشر در لندن
و فرش‌های خاتون دربار در مسلخ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...