۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

غروبانة تلخ



می‌دونی چرا می‌گن جمعه مال امام‌زمانه؟
یا امام‌زمان جمعه می‌آد و یا شاید قیامت هم
روزی به نام جمعه باشه؟
هر جمعه غروب که می‌شه حزنی به جرم همه روزهای رفته و پشت سر بر روحم می‌شینه
بلافاصله نگاهم در روبرو با خط افق می‌ره و این سوال که:
چقدر مونده؟
حتما خیلی کم.
یک هفتة دیگه هم از حساب عمرمون رفت و هیچ احساس شادی درش نداشتیم
یا چیزی کم داشتیم
به هر حال با رفتن یک هفتة دیگه ما یک هفته به پایان نزدیک تر می‌شیم و به پایان می‌اندیشیم
و در میان تمام این تلاطم‌های انسانی تنها مرحمی که می‌تونه موجود باشه
عشق است
عشق
عشقی انسانی ، زمینی، معمولی
اندکی مهربونی و یکی که گاه به گاه به یادت بیاره هست
تو هستی
هستی، هم هست
نبود این مرکز توجه یا دریافت انرژی‌ست که ما رو به سمت پیری هول می‌ده
یا به سمت پذیرش پیری
خدایا این تنهایی رو از قلم بنداز
می‌شه؟
نمی‌شه؟
خوب فکر کن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...