از حالا حوصلهام سر رفته
تازه
عصر دعوتم افتتاحیه نمایشگاه نقاشی یکی از دوستان، اما نمیدونم بابتش ذوق کنم یا نه؟
خیلی وقت دور گروهکهای هنری رو خط قرمز کشیدیم و عقب ایستادیم
نمیدونم درباره خودم که همیشه فکر میکنم
« نمایشگاه بذارم که چی بشه؟ یه عده بیان برای روانشناسی خالق؟
بهجای دیدن اثر؟
و شاید
بعد اثر؟
من بیشتر مواقع در نگاه دیگران دنبال سر نخ و رد پا میگردم
انگار دنبال یه تار مو هستن تا برات قصه بسازن و کشفت کنن
نه که همگی خودمون رو شناختیم.
برای همین واجب بریم به تماشای دیگری
یعنی من که اینطور حس میکنم
به کسی چه که من از چه تکنیک و یا تفکری استفاده میکنم؟
مگه بخواد ازم کاری بخره یا یاد بگیره
باقیش اسم در کنیست و مال من نیست
میریم تا رفقا نگن خودت میخواهی که تنها بمونی
خب این تنهایی هم بخشی از برنامة اختیاری زندگیست
مگه مال شماها اینطور نیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر