از دیروز غروب تا اکنون را هرگز فراموش نخواهم کرد
به یک لحظه از همه چیز دست شستم و در آخرین رکعت نماز عصر سجاده را ترک کردم
واقعا من به چی دلخوش کردم و اسمش شده خدا
دیروز در تمام زوایای زندگیم چرخیدم و ندیدمت
شرمنده که دیگه برای تعریف باورهای تازه خیلی دیر شده
و با قورت دادن آنچه به سرم آمد و به نام تو دم که هیچی حتا قطرهای اشک نریختم
نمیتونم این همه پلشتی اطرافم رو بیهیچ انگیزه و باوری تحمل کنم
در نتیجه چهل تا زاناکس خوردم تا الان که خودم مثل مردهای متحرک از بستر جدا شدم
در این مدت سی ساعت کسی
حتا پریا فکر نکرد، این چه خوابیه؟
برم ببینم زنده است؟ مگه آدم از دیروز تا حالا میخوابه
خدایا تلاقت دادم سه تا تلاقه. حالا میتونی خروار خروار خوشبختی که از سر و کولم آویزون کردی را بردار
به همه خانواده دادی، به منم داد
به همه بچه دادی، به منم دادی
به همه زندگی و زیبایی دادی، به منم دادی
مال من همهاش دشمن کور کن بود و مال دیگران دل شاد کن
شرمنده هم تفاوت میان خوبی و بدی . انسان و شیطان هیچی نیست
همه تعاریف ذهنیست برای مشتی بازندة مثل من
از دیروز تا حالا
خیلیها فکر نکردن شهرزاد کجاست
بودن، نبودن، خوبی، بدی، بلبلی، سکوت، سخنوری، لالی برای زندگی هیچ تفاوتی نداره
این همه ارزشهای زندگی منه
تحملش ناممکنه
از خدایی این چهل و چند سالی که نذاشتی زندگی کنم متشکرم
زن تلاق، بچه گداخونه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر