به خیر و خوشی دست جناب استاد درد نکنه که بهقدر کافی ذهنم را درگیر کرد
حالا خوابم نمیبره و همه عمر رفته به زیر سوال نشسته
مادریم، همسری، خواهری، برادری همه اونها که الان باهاشون درگیرم
همه مشکلات فعلیم و عمل کردم حتا واکنشهام نسبت به بیماری پریا
همه و همه رفته زیر سوال
میگفت زنها یا مادر بهدنیا میان یا نه. تو از نوع نه هستی. اومدی که مادری یاد بگیری
خب با این حساب این جوانی که رفت تو جوب اسمش مادری نبود؟
یا چرا بعضی نباید وارد تجربههای زمینی و لاوترکوندن بشن؟
مگه فرقی بین مخلوقات خدا هست؟
اینها برای توجیح شکستها و ناکامیهای ما نیست؟
توجیحی دل خنک کن
که به خودت بگی من با همه فرق دارم در نتیجه ایوبم و اینا
دیگه عصر پیامبری به سر اومده بهتر نیست بریم به سمت انسان خدا؟
عجب گرفتاری شدیم این وقت شب.
همینطوری هم شب با زاناکس باید بخوابیم امشب یه پوکساید ضد افسردگی هم تنگش که تا صبح از غصه دق نکنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر