داغ کرده بودم
صندلی، زیرم آروم و قرار نداشت پرسیدم
خب، حالا؛ به فرض که گیریم بچگی کردیم یه اشتبی ازمون سر زد
تکلیف؟
گفت: نباید ازدواج میکردی.
یا اینکه حتا به مردی فکر کنی
فکر کن.
عشقم شیطانی از آب در اومد؟
پس ایی که زمین آدم مجرد رو نفرین میکنه و احکام نکاح و انبیا چی؟
گفت: باید برای این شصت هفتاد دقیقه سفری که در زمین داری به نکاح خدا در بیای
دروغ چرا هنوز هر طور که حساب میکنم، آخرین خبر موثقی که از این موضوع شنیدم در قرآن بود که میگفت
روزی که به زمان زمینی هزار سال است
نمونهاش از آدم تا نوح یا سیل عظیم . همه مرز هزار عمر کردن
خلاصه که افتاده بودم یاد استاد طهماسبی و اینکه چهقدر جای او اینجا خالیست
البته حرفهای مشترک هم داشتند
اما موضوع میدونی چی بود؟
گروهی از عرفا در عالم عشق و شیفتگی گیر میافتن
بعضی هم در عوالم استدراج و اجی و مجی ............. خلاصه که جاذبههای این شهر بازی بسیاره و تو انقدر نقطه ضعف داری برای اینکه بخوای بالاخره یه جاییش گیر کنی
و من نظر به سوی دیگری دارم
جاودانگی
برق ازش پریده بود
چنان با تردید و خفا از گفتگو درباب جاودانگی پرهیز داشت که انگار فرمول کیک زرد در دست داره
خلاصه که درد سرت ندم ما از اولش عروس شما بودیم و نمیدونستیم
دیدی حالا باید بیام اوندنیا جواب خیانتهایی که بهت کردم را هم بدم
و اما بگم از عروسی فرمودند:
تو بله رو بده. امشب شب زفافت خواهد بود
از می گلرنگ مدهوش و از پیالة سرور رقصکنان خواهی بود
ما که یه عمره یه بله توک زبونمون گیر کرده بود
اونم دادیم به شما
نه که منو با زلیخا اشتب گرفته بود؟
آخه دوشیزه زلیخا همسر آمون بود و برای او ساعتها در معبد فقط میرقصید
دیدی بیخود نبود پسران آدم رو تحویل نمیگرفتم
نه که از خنگیم بود و
اینکه نمیفهمم زمان داره تموم میشه
میدونستم زن یکی دیگهام فقط یادم رفته بود اسمش چی بود.
الله و اکبر خدایا این عجایب تو داره منو به سمت " tm " مخفف تیمارستان میکشونه
اصولا به سرو صدا آلرژی دارم حوصله خل و دیوونهها را هم ندارم
یا یه کاری بکن یا راستی راستی وبال گردنت میشم
بالاخره که این استاد بزگوار که بیخودی نمیگفت
خلاصه که مام که عاقبت بخیر تر از سیندرلا شدیم.
اگر فردا ندیدینم دیدار به قیامت
خدایا جهل رو از من نمیگیری نگیر.
عمرم رو تموم کن که داره این ظلمات همه رو بیچاره میکنه و تو
هیچموقع نمیتونی باور کنی کی کافر و کی مومن؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر