۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

آخری



در واقع هیچ وقت به موقع‌اش نفهمیدم چی می‌خوام؟
چه چیز نیاز حقیقی و چه چیز بخشی از خیالات قدیمه
فقط عادت کرده بودم دنبال یک فرم قدیمی و از کار افتاده رو هر طور شده نگه دارم و بچسبمش
به‌نام عشق
حالا سنی ازم گذشته و هزار و چهارصد بار هم فکر کردم این دیگه خودشه و خودش نبود
وقتایی که صد برابر بیش از رضایت تاوان یکی از این دیگه خودشه‌ها بودم
وقتی اون لحظات تردید و یاس و اشک و زاری به یادم می‌آد. ته همه‌اش فقط داره دلم برای خودم می‌سوزه
که چرا یه دیو پلید و یک سر اومده و فریبم داده
حالا
کاری نداریم به این که به وقت لازم علامة دهر بودم و حرف هیچ‌کی رو قبول نمی‌کردم
مگر
حرف خودم
ولی اگه بناست کسی خطا کار باشه، خنگ و کودن هم می‌شدم تا گردن نگیرم
و بندازم به گردن نامردی اون یارو یا ظلمی که بهم رفت و یا چه پدر سوخته حقه بازی بود و..............حالا کور شم اگه دروغ بگم یه دو سه‌باری ارزش این دیگه خودشه را داشت
باقیش هیچ نداشت
فقط من ضعیف بودم و در اون زمان‌ها نیاز داشتم تنهاییم رو یه جوری تحمل کنم
و این کافی بود تو بدونی هنوز خواستنی هستی ولی تنهایی چون خودت نمی‌خوای
اگر در هر یک از اون‌ها کمی اقتدار و روحیه خوبی داشتم، محال بود حتا لحظه‌ای فکر کنم
این دیگه خودشه
طفلی زن‌ها
این‌طوره دیگه
وقتی می‌فهمیم عشق خوابی در خور رویاهای خوش، نظامی بوده که دیگه خیلی دیر شده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...