میدونم هیچکی حوصله ناله نوله نداره.
منم اهلش نیستم
میدونم دوست ندارید کم بیارم و از اندوه بگم
میدونم زندگی راباید
هر لحظهاش را با سرور جشن گرفتن
اما این سرور یه انگیزش درونی میخواد یا نه؟
خب بیا یه کار دیگه بکنیم
من خیلی رفتم پایین
به جرثقیل احتیاج دارم بکشتم بیرون
یکی یه کاری کنه
پس شما چه رفقایی هستید؟ داستان گرمابه و گلستان و اینا چی میشه؟
سهم من در پوست لحظات از دست میره و زندگی را یاد نگرفتم
و در این لحظه بود که به ناگاه
فیوز پرید و
رایانه مرد و
دلم فسُرد
حالا به ترجمهاش رسیدم
دیگری، من
از هر گونه نیاز و وابستگی به بیرون از خودم حال نمیکنه
در نتیجه از هر دری بریم و بگیم این حال خودش رو میگیره
به مایحتاج ماهم کار نداره
کلی رفیق دارم که هر روز بیست بار اینجا سر میزنن که چه بسا نجاتم داده بودن
از اونایی که ممکن بود
به امداد بیان و نشد از صمیم قلب سپاسگذارم
ما اومده حساب میکنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر