خب طبق معمول دلم عشق میخواد
خیلی هم دلم میخواد. یعنی فکر میکنم هر چه جیره و جیفة آخرت داشتم مصرف شد و رفت پی کارش
خلاص
و خدا خوب میدونست که ما نمیتونیم به تنهایی در این زمین دوام بیاریم و داغ نکنیم
کی میدونه شاید اگر سیب نخورده بودیم مبتلای این دچاری و نیاز نمیشدیم
شما یه کارایی میکنی که نه گمانم خودتم خیلی ازش سر در بیاری
چون تصور تو بر مبنای تصورات یک خالق و حقیقت ماجرا
این انسان تنها و درمونده و واموندة ماجراست
نتیجه اینکه واسه خودت اراده میکنی بیاینکه
به عقبهاش فکر کنی و اندازة تحمل و عمر نکبتی و کوتاهی که از سر ....خوری به ما دادی رو وجب بزنی ببینی ما به چه تجربه به وقت و اندازهاش عقل رس میشیم؟
که به خودمون نیومده
عمر رفته و
حتا توی آینة بدترکیب از کار افتاده هم حال نمیکنی به خودت نگاه کنی
به خدا اگر بدونم قراره چهقدره دیگه اینطوری تنهایی با خودم حرف بزنم و حال کنم
به شرافتم یه حب سیانور رو............ اینا بهترین راه چاره است
برای رهایی از تحمل این دنیای سردو بیروح
و بی
عشق
هرچه زمان میگذره و باورهای ما تیر و تار تر میشه و اون ذره امید به جا مونده هم
میخشکه و تو دیگه نمیدونی هر لحظه چطور این دم و بازدم تلخ، پر از تنهایی رو فرو بدی؟
بیا و مثل زمان موسی یه اراده کن. نه که نیل بشکافی
اراده کن و در این دقیقه نودی عشق را بر من و یار زمینی اراده کن
به همین سادگی نه عصا اژدها کن نه پیسی دست موسی ببر
فقط یه چوکه عشق
اندازه قلبای ما
البته اول به من بده
بعد هم به هر کی مثل من نیازمنده
آمین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر