صبح چنان شاکی چشمم به سقف افتاد و روز آغاز شد که همونجا یه سیگار روشن کردم
با دودی که میرفت بالا گفتگوی درونی منم شکل میگرفت و همه آنچه که در لحظه داره آزارم میده هویدا میشدکنار تختم همیشه یه خروار کتاب به فراخور حال هست
دست دراز کردم و بیدلیل حقیقتی دیگر را کشیدم بیرون
البته با ترجمة بیخود ملکا
همینطور یهجاش رو باز کردم
نفسم جا اومد
انگار روح هستی یه وقت ویژه برای ملاقاتم گذاشته بود
خط به خطش مربوط به احوال کنونیم بود
یکی از اون پس گردنیهایی که معمولا دونخوان به کارلوس میزنه تکونم داد
اسمت هر چی که باشه الله، عقاب.... به هر حال هوش بیانتهای هستی که بر همهچیز احاطة مطلق داره
اینا نمیذاره آدم مثل بز بیاد و .............بره
اکنون کاری از تو ساخته نیز جز آنکه خود را برای مبارزه آماده کنی
روح جنگاور نه شکر و شکایت پذیر است و نه برد و باخت پذیر.
روح جنگاور تنها مبارزه پذیر است و هر مبارزه آخرین نبرد او بر روی زمین به حساب می آید
و از این رو، نتیجه برای او اهمیتی ندارد.
جنگاور در آخرین نبرد خود روی زمین اجازه میدهد روحش، آزاد و پاک و جاری شود.
جنگاور همینکه به جنگ بپردازد ، چون میداند که ارادهاش پاک و عاری از خطاست
میخندد
و
میخندد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر