۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

به کی بگیم: چرا؟



چند روزه افتادم یه‌جا که معنای هیچستان را به تمام درک می‌کنم


در عین هیچ، همه چیزهایی که نیست و بهش می‌گیم هیچ
منم دچار همین بلوشوی ماقبل تاریخی هستم که مثل تب مالاریا خودش گاهی می‌آد و خودشم می‌ره
اما این‌که نه حرفی برای گفتن باشه و نه موضوعی برای گیر دادن و ازش گفتن
اگه بنا باشه دائم گیر ندم مرغ اول بوده یا تخم مرغ؟
یا به‌قول جناب طهماسبی آدم جفتی بوده مکمل هم.
نه صرفا زن یا مرد
حالا این‌که اصلا اینا به من مربوطه اصولا یا نه به گمانم برمی‌گرده به فطرت مردانه‌ام
که
دوست داره در لحظه به چیزی گیر بده که به‌نظرش کاری مفید و به درد بخوری‌ست
نشد گیر بده ببینه تو جیب بغلش چندتا فرشته ممکنه جا بگیرن؟
بالاخره یه موضوعی گیر می‌آره که در تله‌های ذهنی وانده
اینم دستش درد نکنه خانم والده بس‌که نگران شباهتم با او و یا پدر بودم
بخش مردونه‌ام بیشتر جا افتاد
اما نه که خدا نکرده فکر کنی این به مبحث معروف بغل امن و گرم و مهربون خدشه‌ای وارد می‌کنه
که
استخفراله
آخی مدینه گفتم و کردم کبابم

موضوع اینه اسباب گیر به روزگار ندارم
اسباب حوالة انشالله ماشالله‌م گم شده
و اسباب امید به نیروهای برتر و امداد غیبی و اینام...............
تعطیل و خلاصه که اگه بناباشه همه‌اش فکر کنم فقط دارم حرص می‌خورم و انرژی حروم می‌کنم
برای همین بهتره خدا جدی یه فکری برای این بی‌نوای تارک دنیا شده بکنه
که
ممکنه از تنهایی و حرص دنیا ور بپره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...