شنیدی میگن: انگار تو شهر خاک مرده پاشیدن؟
همون
زیر این بارون توی این ترافیک هر چی هر چی تهرون بزنه و یه آشنازیر بارون مونده گیرت بیاد
باهاش چنان چشم تو چشم بشی که تا قیامت نتونی اون لحظه را انکار کنی
در نتیجه راهنما، سمت راست و بزن بغل
رفیق مبارک بعد از کلی تعارف دولا دولا از لای شیشه بالاخره شرمش رضا داد و سوار شد
یه بقچة کوچیکی رو از یک کیسه سفید درآورد و چپوند در کیسة سیاهی که مچاله از کیف درآورده بود. بعد کیسه سیاه رفت توی سفید، اولیه
طاقتم نگرفتم زیر چراغ مدرس پرسیدم : خاک مرده است؟
رنگش شد مثل خود، میت و پرسید: بوش میآد؟
چراغ سبز شده بود و منکه باید میپیچیدم صاف رفتم تو دل مدرس و همان ابتدا زدم کنار
گفتم: خب خوشحال شدم دیدمت . تا اینجا بیشتر مسیرمون یکی نیست. دارم میرم میرداماد
وای خدا وقتی بناست سه بشه، همهاش سه میشه
گفت : چه اتفاق جالبی. منم میرم ظفر. خوب شد تا اونجا باهات میآم.
- با این خاک قبرستون؟
- ناراحتت میکنه؟
- بانوی حسابی تو راس راستی خاک قبرستون میدزدی؟
چنان به من و من و پته پته افتاده بود که گویی نکیرو منکر رو با هم دیده بود
- خدا اون روز رو نیاره کارم به اینجا برسه.خود یارو آورده، گناهش پای خودش
گفتم: خجالت بکش.
یه فامیل داشتیم رفته بود مکه و توبه کرده بودمی نخوره به زنش میگفت بخوره.
در دهان نگه داره و منتقل کنه با زور به دهان آقاکه گناهش دور میزد و میافتاد به گردن خانم که زوری بهش میداد.
حالا حکایت تواست؟ برای چی باید بهش احتیاج داشته باشی؟
- میخوام بریزم دم در خونة اون عجوزة پیر سگ. « البته منظورش یک خانم جوان و زیبای سی و چند ساله بود»
- که چی بشه؟
- رضا دست از سرش برداره بیاد سر خونه زندگیش.
ماشین هنوز با بلاتکلیفی ابتدای مدرس متوقف بود. گفتم:
ببین این رو بذار بیرون ، بعد بریم. من با این چیزا اینور و اونور نمیرم
برق سه فاز و ... همه چیش قاط زد که« مگه دیوونهای؟ صد هزارتومن پولش را دادم. »
حاضر بودم پیاده بشم. یه نگاه بهش انداختم که اگر عاقل بود همه دلایل رفتن رضا رو میفهمید. گفتم:
- من خرافاتیام. الان فکر میکنم کل ارواح یک قبرستون سوار ماشینم شدن. میتونی بعدا ماشین رو برام بیاری؟ چطوره؟
معلومه که بهش برخورده بود. به ایکی ثانیه پیاده شد
خدا منو ببخشه. ولی به این یک قلم بازی « استدراج » شدیدا آلرژی دارم . هر کی میخواد باشه.
فکر کن تازه یه دوستمم سال هفتاد یک از یک قبرستون توی دهات ارومیه یه تیکه از کفن مردهای که هنوز از غسل خیس بود، میدزده. اونم میخواست عباسش رو برگردونه
مرده اگه میتونست چیزی برگردونه جلوی رفتن خودش رو میگرفت
خدایا عقلی بده به بعضیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر